رفتن مامانی و بابایی به کربلا
از چند ماه قبل که بابایی برای کربلا ثبت نام کرده بود امروز که 6خرداد بود نوبتشون شده بود که برن کربال البته مامانی و بابایی تنها نبوده و دایی مصطفی و ننه جان زن دایی محمد علی و خاله بتول و شوهرشون که مدیر کاروان هستن با اونها بودن ساعت سه به فرودگاه رفتیم و اونا رو به مقصد بغداد بدرقه کردیم از اونجا با زن دایی به خونه اومدیم و روز بعد با زن دایی و حامد و حسام به پارک نشاط رفتیم و بچه ها کلی بازی کردن توی این چند روز که دایی مصطفی نبود یا ما خونه اونا بودیم یا اونا خونه ما بودن و حسابی زهرا سادات با حامد و حسام اخت شده بود ولی با این حال چون زهرا سادات به مامانی خیلی وابسته است تم این جند روز که خونه مامانی نرفته بودیم زهرا سادات از غذا...
نویسنده :
مامان حمیده
0:35